تو برو...من همه ی هزاران روز گذشته ام را فراموش میکنم

ساخت وبلاگ

خسته ام از بس دنبال ردپاهایت دویدم و نرسیدم

حالا نه من

ونه روزگار

 دیگر پایی برا ی دویدن نداریم

عزیز من توبرو

بگذار پایان قصه ی ماهم

تلخ باشد

مثل تمام قصه های عاشقانه

نترس

تعبیرم از این قصه

تلخ نمی شود

به همه می گویم

شاید قسمت هم نبودیم

اما این را بدان

من از این قسمتی که

آدم هارا برای لحظه ای عاشق شدن

به تنهایی مجازات می کند

بیزارم

پ.ن:

یکی از دستنوشته های 15 سالگی ام

در خورِ حالِ امروزم

باید همه چیزو پشت سر بذارم...گاهی باید گذاشت و رفت...
ما را در سایت باید همه چیزو پشت سر بذارم...گاهی باید گذاشت و رفت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1qoloqarard بازدید : 185 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 2:50