امان از روزها

ساخت وبلاگ

صبح ها... امان از صبح ها 

تقریبا هر روز صبح زود که از خواب پا میشم ...هر روز... این‌سوال رو از خودم میپرسم که داری با خودت و جوونیت و شوق زندگیت چکار میکنی؟

با روح و روان و معده و پوست و موت داری چکار میکنی؟

با بهترین روزهای جوانی داری چکار میکنی؟

میدونی بدیش اینجوست که میدونم این راه ... راه غلطیه حداقل ترین چیزی که ازم میگیره سلامتی و روح و روانمه 

ولی چکار میشه کرد ...

مجتبی شکوری میگفت تا شروع میکنی جهان با تمام زورش عدم فطعیتش رو بهت نشون میده 

راست میگفت و راستش اینه که من آدم این مسیر نبودم ...

فرض کن این راهی که دارم میرم سوهانه و خودم ناخن ... ذره ذره دارم تموم میشم

عدم قطعیت جهان با تمام زورش داره خودش رو ثابت میکنه 

و من ذره ذره ازم کم میشه 

نمیدونم دارم با خودم چکار میکنم 

همه ی ۸ ساعتی که اینجام... کل تایم خونه... همش استرسه ...

باید همه چیزو پشت سر بذارم...گاهی باید گذاشت و رفت...
ما را در سایت باید همه چیزو پشت سر بذارم...گاهی باید گذاشت و رفت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1qoloqarard بازدید : 6 تاريخ : چهارشنبه 16 خرداد 1403 ساعت: 5:06